استاد سید علی صالحی :
میخواستم چشم های تو را ببوسم
تو نبودی ، باران بود...
***
تو را به خدا بگذارید
هر کسی هر چه دلش خواست
لااقل در خواب ببیند ...
***
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل
خوب است
مثل همین باران بی سوال
که هی میبارد ...
***
حالا که آمدی
حرف ما بسیار
وقت ما اندک
آسمان هم که بارانی ست !
***
من از عطر آهسته هوا میفهمم
که تو باید تازه گی ها
از اینجا گذشته باشی ...
***
ما نباید بمیریم
رویاها بی مادر میشوند !
***
باید زنده بمانیم
هنوز هم باران هست !
***
من هنوز نمیدانم چرا غروب هر پنجشنبه
گریه ام میگیرد !!!
***
نم نم بارانی که بیاید
همه ی دنیا مال خودمان میشود ...
***
حالا بخواب
تا فردا صبح
فرصت برای گریستن بر این روزگار بسیار است
***
من گاهی اوقات مجبورم
به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحمل سکوتش طولانی ست ...
***
ای کاش
یکی بیاید که وقت رفتن ، نرود ...
|